هر شب تنهایی

ساخت وبلاگ
بلاگ‌فا را باز کردم و وارد مدیریت وب‌لاگ شدم و گفتم بدون ویرایش و بدون شیله پیله چند کلمه‌ای مثل قدیم با خودم اختلاط کنم ! روزهای بیست و دو سالگی می‌گذرند ! سخت یا راحت، خوشی یا ناخوشی‌اش را نمی‌دانم! یعنی می‌دانم‌ها، رویم نمی‌شود بنویسم ! امید یکی از واژه‌های کمرنگ شده‌ی زندگی من است، یعنی هنوز یاد نگرفتم در لحظه زندگی کنم و به قول امریکایی ها " Live in Moment  " باشم! یکی از آن بیماری هایی که شدیدن بدان مبتلایم این است که زیاد خیال بافی میکنم ! از هر دری هر گذری که باشد ! مادی و معنوی نیک یا سخیف همه مثل باد در ذهنم می‌روند و می‌آیند و من همانم که نباید ! فانتزی‌ست دیگر ! مثلن فکر میکنم اگر روزی حادثه‌ی تراژیکی که در سریال The Walking Dead رخ داد در کل جهان فراگیر شود من قطعن نقش ریک را خواهم داشت! یا اگر با تنی چند از هم نوعانم با هواپیمایی سقوط کنیم مثل سریال Lost من قطعن جک شفرد خواهم بود یا مثلن +18 باشد  اینقدر پول داشته باشم که در سواحل اعجاب‌انگیز هاوایی لم داده و آفتاب بگیرم و سوپرمدل‌ها با بیکینی از کنارم رد شوند و قس‌علی‌هذا !!! نگویید که شما تفکرات فانتزی ندارید ! حالا چه به عقایدتان جور در بیاید یا نه! خواستم بگویم این پرده ها مدت‌هاست از ذهن من کنار رفته و کمی واقع گرایانه تر به رو برو نگاه و مسائل دور و برم نگاه می‌کنم ! زین پس دوست دارم شکست آخرین چیزی باشد که بدان فکر میکنم و امید همیشه هست ! امید مجانی‌ست و اینکه اصلن نمیدانم هدفم از این پست چه بود و چه نوشتم ! من مدتهاست ننوشتم، بر من ببخشایید :) 13:58 بعد از ظهر هر شب تنهایی...ادامه مطلب
ما را در سایت هر شب تنهایی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : d7neveshtc بازدید : 97 تاريخ : چهارشنبه 7 ارديبهشت 1401 ساعت: 23:08

عشق تو اتفاق تلخی بود، مثل تن‌لرزه‌های بدمستیناگهان رفته رفته آب شدی، چون هیاهوی رفته از دستی من نفهمیدم از کجا، از کی، تو صدایی شدی و من خوابیاز خودم هی فرار می‌کردم، باز می‌دیدم آخرش... هستی سر این چهارراه‌ سیاه، پشت سر آتشی که می‌سوزدپیش رو یک سیاه‌چال عمیق، و تو هم کوچه‌ای که بن‌بستی دورم از هرچه هست و باداباد، فاصله اتفاق غمگینی‌ستحرف آخر، تویی که مدت‌هاست، با غم و غصه‌هام همدستی. فاطمه شمس هر شب تنهایی...ادامه مطلب
ما را در سایت هر شب تنهایی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : d7neveshtc بازدید : 86 تاريخ : شنبه 4 شهريور 1396 ساعت: 5:38

دیروز برادرم می‌گفت من (خودش) اولویت‌هایم در زندگی فرق کرده و دیگر آن آدمی نیستم که باید، یا حداقل عشق و مشتقاتش را برده‌ام در رده های پایین‌تــر. با خودم میگفتم کاش من هم به بی خیالی او بشوم و فراموش کنم اتفاقاتی که این روزها افتاد را و چقدر به کامم نبودند. در حال حاضر تنها اتفاقی که می‌تواند باعث شود نفسی به راحتی بکشم تماس از طرف بخش ادارای فرودگاه است که فلانی، نامه شروع به کار شما را در فلان تاریخ زده ایم و بلندشو بیا و حمال ما شو مثل بقیه، بیا یک قراردادی با تو ببندیم تا پس فردا هنگام تعدیل نیرو به تو بگوییم بدرود و تو هیچ کاری از دستت برنیاید. ال هر شب تنهایی...ادامه مطلب
ما را در سایت هر شب تنهایی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : d7neveshtc بازدید : 88 تاريخ : جمعه 14 آبان 1395 ساعت: 15:15

تو قهر کردی وآوازخونِ تو، کارش سکوت شد گیتار پیرِ من، محکومِ چتری از تار عنکبوت شد تو قهر کردی و دیگه پیانو رو ناکوک می‌زنم هی سرفه می‌کنم، خمیازه می‌کشم، مشکوک می‌زنم تو قهر کردی و سایه‌م شبانه روز، سیگار می‌کشه یه دستِ ناپدید بین من و جهان دیوار می‌کشه تو قهر کردی و روی گرامافون یه صفحه‌ی سیاس «ری‌چارلز» بعد از این مهمون دائم دلتنگیای ماس این قهرو بشکن و هر چی که سرنوشت واسه‌م رقم زده، نقشِ برآب کن هرجای زندگیت، حس کردی دیگران درکت نمی‌کنن... رو من حساب کن بی‌تو همه منو مثل یه خوابِ بد، از یاد می‌برن روزام شبیه هم، لب‌خندای منم از قبل کم‌ هر شب تنهایی...ادامه مطلب
ما را در سایت هر شب تنهایی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : d7neveshtc بازدید : 121 تاريخ : يکشنبه 18 مهر 1395 ساعت: 17:19

وقتی تیک‌تاک ساعت ماه‌ها رو یکی یک جلو میبره و نوبت به اردیبهشت میرسه احساس خاصی پیدا میکنم، احساسی که هرگز نمیتونم اونو روی کاغذ پیاده کنم،این‌که توی این ماه به دنیا اومدم  همیشه برام دوست‌داشتنی بود اما خنده‌دار تر زمانی بود که هیچ وقت توی این 21 سال این سالگرد رو جشن نگرفتم،حتا هیچ کسی نبود که باهاش این شادی رو شریک باشم،هیچ‌کس تصمیم نگرفت تنهای‌یاش رو با من تقسیم کنه،تنها بودن توی این سن از لحاظی هم خوبه هم بد،درست مثل این میمونه کهدوست داشته باشم برگردم به زمان طفولیت،زمانی که واقعن هیچی نمی‌فهمیدم و همه شادیام رو از این نفهمیدن داشتم،زم هر شب تنهایی...ادامه مطلب
ما را در سایت هر شب تنهایی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : d7neveshtc بازدید : 80 تاريخ : يکشنبه 18 مهر 1395 ساعت: 17:19


   


  9 اردی‌جهنم

         3:40 عصر

هر شب تنهایی...
ما را در سایت هر شب تنهایی دنبال می کنید

برچسب : meaning,l,m,braille,n,on a stadium wall,on a rear view mirror,i,on some plots,and the cross,section of expected returns, نویسنده : d7neveshtc بازدید : 82 تاريخ : يکشنبه 18 مهر 1395 ساعت: 17:19

معمولن سر امتحانانای ما رشته های قاطی کنار هم هستن که تقلبی صورت نگیره ! بغل دستی من امروز از رشته‌ی الکترونیک بود و گویا لپ‍تاپ هم سر امتحانشون آزاد بود ! همه داشتن به یه نرم افزار طراحی مدار کار میکردن، بغلی من فیس بوک باز کرده بود با وایرلس دانشگاه استاتوس میزاشت و نمیدونم چی دانلود میکرد ! سر جلسه امتحانا !

من دقیقن با این حالت   به دوربین نگاه میکردم
هر شب تنهایی...
ما را در سایت هر شب تنهایی دنبال می کنید

برچسب : روز نوشته های محمدرضا شعبانعلی,روز نوشت,روز نوشتن دعا,روز نوشته های من,روز نوشت های دکتر,روز نوشت های من,روز نوشته های یک معلم,روز نوشته های پرویز درگی,روز نوشته های محمدرضا,روز نوشتن دعای شرف شمس, نویسنده : d7neveshtc بازدید : 129 تاريخ : يکشنبه 18 مهر 1395 ساعت: 17:19

کاش این روزها هرچه سری تر بگذره ! کاش یه روز از خواب بیدار شم و ببینم این چهار سال فقط داشتم خواب میدیدم.


کاش فقط ای کاش . . .

هر شب تنهایی...
ما را در سایت هر شب تنهایی دنبال می کنید

برچسب : هیچی,هیچیم و چیزی کم,هیچی رو ول نمیکنیم,هیچی نگو,هیچی دیگه,هیچی نگو فقط برو,هیچی نیستی,هیچی بند,هیچی خوشحالم نمیکنه,هیچی چت, نویسنده : d7neveshtc بازدید : 86 تاريخ : يکشنبه 18 مهر 1395 ساعت: 17:19

جایی خوانده بودم : هیچ چیز جدیدش خوب نیست، حتا رفیق، پیش خودم می‌گفتم چه سخن مضجکی، در واقع اصلن قبولش نداشتم، اما این روزها خوب لمسش می‌کنم، حتا وقتی خواجه امیری می‌خواند، مرد برای هضم دلتنگیاش، گریه نمی‌کنه، قدم میزنه هم خنده ام می‌گرفت

الان داریم میریم با علی قدم بزنیم

هر شب تنهایی...
ما را در سایت هر شب تنهایی دنبال می کنید

برچسب : از دوستی پر من از دوست دلخور من,از دوستی پر من, نویسنده : d7neveshtc بازدید : 81 تاريخ : يکشنبه 18 مهر 1395 ساعت: 17:18

شش هفت سال پیش بود، دلبر هنوز حتا ابروهای خودش را هم برنداشته بود و من با دیدنش به قول امروزی‌ها حالی به حولی می‌شدم، خب طبیعتن نمی‌شد اسمش را عشق گذاشت، اما با گذشت زمان می‌شود گفت که با او بزرگ شدم، انگاری که داخل زندگی او شده باشم، با وجود شیطان بودن و بلوغ فکری زودرسی که داشت روابطی چند را تجربه کرد اما من، طبق عادت، حرف‌هایم مثل صندوقچه‌ی دربسته‌ای در داخل دلم باقی می‌ماند و روزهای یکی پس از دیگری از پی هم میگذشتند و او بزرگ‌(تر) می‌شد. چه می‌شود اگر کسی نداند که در دلت با او زندگی می‌کنی؟ چه می‌شود اگر بنا به اقتضای شرایطی که در آن بزرگ شدی هر شب تنهایی...ادامه مطلب
ما را در سایت هر شب تنهایی دنبال می کنید

برچسب : رادیوی قدیمی,رادیو قدیمی,رادیو قدیمی فروشی,رادیوهای قدیمی,رادیو قدیمی عتیقه,رادیو قدیمی قیمت,رادیو قدیمی لامپی,رادیو قدیمی خرید,رادیوهای قدیمی فروش, نویسنده : d7neveshtc بازدید : 103 تاريخ : يکشنبه 18 مهر 1395 ساعت: 17:18